من همونیم که چند سال پیش میخواستم باشم

خیلی خوبه که هرکاریو انجام بدی و از هر چیزی یه امتحانی داشته باشی و من هر لحطه میخوام بیشتر از قبل توی هر کاری تجربه داشته باشم

خیلی کارا هست که خیلی وقته تو ذهنمه و باید انجامش بدم ، خیلی علایقا و قول میدم انجامشون بدم به خودم.

الانم تابستونه و نمیدونم طبق برنامه ریزیم پیش میره یا نه ، اما واسه تابستون خیلی برنامه دارم و کلا با برنامه ام.

میترکونم!

پ.ن : فک کنم چون زیادی از خودم راضیم رفتار بقیه عوض شده بامو میپیچونن ، اما من آدم بده نیستم و اینم میدونم

من بهترین آدم روی زمیننم ؛ خودم فکر میکنم

متوجه شدم زورم زیاده و میتونم صدمه وارد کنم ، نمیدونم چرا.. (زور بازو رو نمیگم)

نمیدونم اینی که الان هستم خودمم یا نه ولی از این شخصیت خوشم میاد.. فقط باید ببینم با این روال چی پیش میاد

هیچوقت از دست کسی ناراحت نمیشم ، ولی فکر تلافی میاد به ذهنم ، و اگه همون لحظه تلافی نکنم ، مثلما دیگه هم تلافی نمیکنم.

چون از کسی عقده نمیگیرم.

ولی بعدش میدونم با کمک همه میتونم به اوج برسم و حتی به بعضیا که شاید میشناسمشون ولی دوست ندارم بشناسمشون محل نذارم..

ولی هر چی بشه من خودمم..

#غول_سر_به_زیر

تمرکز کردن رو همیشه موردی معرفی کردن که جزو کارهایی که درک بالا میخواد و مسلما سخته.

اما تمرکز کردن از نظر من به هیچ وجه سخت نیست و فقط رابطه ای میخواد که با سوژه ارتباط برقرار کنه و بهت قدرتی رو بده

که بتونی به خاطر اون سوژه تمرکز کنی.

همیشه با هدف میشه تمرکز کرد.

با یه انرژی شدید و احساس موج های دور و بر

بازی با ذهن و دیدن بُعد های دیگه با نگاه دیگه


نمیدونم چرا دیگه نمیترسم..
نمیدونم چرا نسبت به زندگیم بی تفاوتم..
نمیدونم چرا کارایی برای مردم انجام میدم که حتی تشکر ازم نمیشه..
نمیدونم چرا خودم خودمو نمیشناسم..
نمیدونم چرا نمیدونم عاقبتم چیه...

بد بودن چیز سختی نیست.

اگه قراره کسی بتونه سر بعضی چیزا نامردی کنه منم میتونم.

همیشه ته همه چی یه راهی برای پاسخ دادن دارم.

ولی همه چی خوب پیش میره و همه چی میشه به نفعم.

پشت کسی هیچوقت بد نمیگم و واسه همین استرسی ندارم که پشت سرم چیزی میگن یا نه و خیلی راحتم.

هیچوقت زرنگ نبودم اما طوری شده همه فک میکنن خیلی آدم زرنگیم و بقیه چیزا

بلدم زود مود عوض کنم ! بستگی داره چی گوش کنم.

میتونم الان پا شم بندری برقصم یا بشینم از بدبختیام بگم :دی

بستگی داره چی گوش کنم.

منو موزیک عوض میکنه نه نصیحت.

!!

به تو چه

این ترم هم تموم شد.

خیلی چیزها رو یاد گرفتم و درس هایی شد که سودمندن.

 چیزایی رو از دست دادم که مهم بودن و چیزهایی یاد گرفتم که توی زندگیم خیلی بهم کمک میشه.

دوستام و هم اتاقیام با اینکه 4 ماهه همو میشناسیم ولی از بدو ترک کردنشون دلم براشون تنگ شده با اینکه یک ماه دیگه بازم میبینمشون.

اصولا دلم برای کسایی که باهاشون خو میگیرم خیلی تنگ میشه.

ترک کردن اتاق هم خیلی سخت بود برام ولی باید عادت کرد و این روزا میگزره.

زیاد عوض شدم و تو این دوران نسبت به زیان هایی که داشتم بیشتر سود کردم و خواهم کرد.


دیگه واقعا موخم میگوزه ُ نمیتونم تصمیم درست رو بگیرم ُ از بعضی کارام حس خوبی دارم یهو میبینم یه اثر منفی که از کارم میمونه اون حس رو خراب میکنه

کلا کسیم که تا با واقعیت رو به رو نشم و مشاوره نگیرم زیر حرف نمیرم و به بعضیا ثابت کردم واسه من هیچی مهم نیست.

آدمی نیستم که به گوه خوردن بیوفتم و مهم نیست هرچی پیش بیاد ُ میپزیرمش!!

الان که این متنو مینویسم پس فردا امتحانا شروع میشه و همش چسبیده است و من اصلا نخوندم و ترس افتادن رو دارم ولی باز پا پیش نمیزارم که بخوام بخونم و این حس بیخیالیمه.

همچین بیخیالم که از همه چی میتونم بزنم و واسم سخت نیست.

با بعضیام که فکر میکردم هیچوقت ازشون خوشم نیاد و باهاشون خوب نشم خوب شدم و درک کردم و اینم دلیلش همون مشاوره یی بود که باهاش داشتم.

خوب نیستم ولی به ظاهر چرا.

بعد یه مدت و کمی تجربه به این نتیجه رسیدم که تنها قدرتی که میتونه به آدم انگیزه ی انجام کاری رو بده خود باوریه
آدم میتونه هر شکلی بشه با خود باوری ، تغییرات زیادی میکنه..
امشب خودمو تو آینه دیدم ، همین صحنه رو دیدم اما با شکل و شمایل دیکه ، چند سال پیش یه شکل دیگه بودم امسال یک شکل دیگه
و همه ی این شکل و شمایل ها بر اساس خود باوری و گوش کر کردن نسبت به حرفتی مردم بوده و مطمعنم اگه من به به حرفای مردم احترام
میگذاشتم الان همون کسی بودم که چند سال پیش بودم
یه چیز دیگه هم که هست ، اعتماد به نفسم به شدت پایینه ولی جوری رفتار میکنم که کسی متوجه نمیشه و هنوز نتونستم این مورد رو درستش
کنم.
توی این مدت خیلی اتفاقا افتاده و کسایی رو دیدم که فکر آشنا شدن با همچین آدمایی رو نمیکردم و با چیزایی رو به رو شدم که ازش متنفرم.






مشخصه وقتی میپرسم زندگی من داره به کجا پیش میره یعنی هرچی باداباد ، نمیخوام دیگه مثل گذشته باشم و به دلیل هایی که توی زندگی داشتم از علایقام دست بکشم . نمیخوام انتخاب هایی کنم که توی اون مورد سر رشته و علاقه ندارم و فقط به یه هدف مهمی که داره دل ببندم.

مطعن شدم که هرکی به دنبال علاقه و استعدادش بره موفقتره تا اینکه به دنبال هدفی بره که فقط منفعت داره نه علاقه.

الان وقتشه کارامو جدی بگیرم از بقیه مشورت بخوام ( ولی گاهی اوقات با کسایی مشورت میکنم که منو بیشتر از راه به در میکنن ) و واقعا تعیین کنم که از زندگی چی میخوام ؟

اگه به اطرافمون دقت کنیم میبینیم خوبی ها تاثیر زیادی روی آدم میزاره و خوبی پشت خوبی انرژی های مثبتی رو منتقل میکنه برای انجام بیشتر کار های خوب.

کمک به دیگران و بقیه

کسایی رو دیدم که فقط به کسایی احترام میزارن که از خودشون بالا ترن و دوست دارن با اونا همکاری کنن تا کسایی که از هر نظر پایین تر قرار دارن

یه مدته به این فکر میکنم که چرا ؟

هنوزم دارم فکر میکنم...

این فیلم رو فراموش نکنین.