من همونیم که چند سال پیش میخواستم باشم

۲ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

این ترم هم تموم شد.

خیلی چیزها رو یاد گرفتم و درس هایی شد که سودمندن.

 چیزایی رو از دست دادم که مهم بودن و چیزهایی یاد گرفتم که توی زندگیم خیلی بهم کمک میشه.

دوستام و هم اتاقیام با اینکه 4 ماهه همو میشناسیم ولی از بدو ترک کردنشون دلم براشون تنگ شده با اینکه یک ماه دیگه بازم میبینمشون.

اصولا دلم برای کسایی که باهاشون خو میگیرم خیلی تنگ میشه.

ترک کردن اتاق هم خیلی سخت بود برام ولی باید عادت کرد و این روزا میگزره.

زیاد عوض شدم و تو این دوران نسبت به زیان هایی که داشتم بیشتر سود کردم و خواهم کرد.


دیگه واقعا موخم میگوزه ُ نمیتونم تصمیم درست رو بگیرم ُ از بعضی کارام حس خوبی دارم یهو میبینم یه اثر منفی که از کارم میمونه اون حس رو خراب میکنه

کلا کسیم که تا با واقعیت رو به رو نشم و مشاوره نگیرم زیر حرف نمیرم و به بعضیا ثابت کردم واسه من هیچی مهم نیست.

آدمی نیستم که به گوه خوردن بیوفتم و مهم نیست هرچی پیش بیاد ُ میپزیرمش!!

الان که این متنو مینویسم پس فردا امتحانا شروع میشه و همش چسبیده است و من اصلا نخوندم و ترس افتادن رو دارم ولی باز پا پیش نمیزارم که بخوام بخونم و این حس بیخیالیمه.

همچین بیخیالم که از همه چی میتونم بزنم و واسم سخت نیست.

با بعضیام که فکر میکردم هیچوقت ازشون خوشم نیاد و باهاشون خوب نشم خوب شدم و درک کردم و اینم دلیلش همون مشاوره یی بود که باهاش داشتم.

خوب نیستم ولی به ظاهر چرا.