هزارتو
امروز یکی از روزای شبیه به روزای دیگه امه ؛ دیگه توی حال خودم نیستم و چیزایی که بهشون اهمیت میدادم واسم مهم نیستن.
خیلی دوست دارم یه برنامه ریزی واسه خودم داشته باشم و بتونم کارای روزانه خودمو با برنامه انجام بدم اما توی برنامه ریختن بد عمل میکنم.
یا دارم نسبت به خودم دلسرد میشم یا طرز رفتار اطرافیانم باهام خوب نیست و کم کم علاقمو نسبت بهشون از دست میدم.
دیگه به خودم مایدوار نیستم و الان که فکر میکنم میبینم من قبل این میخواستم کنکورو قبول شم ولی الان دارم به آزاد نگاه میکنم.
الان همش دنبال سکوتمو دوست دارم کارامو تو سکوت انجام بدم و زیاد اهل وقت گزاشتن واسه کاری که بهش علاقه ندارم نیستم و همیشه
سر اینجور مسائل با خونواده دعوام میشه و تا آخر اون روز از خودم بدم میاد و روزم خراب میشه و این روال واسه ی همه ی روز ها ادامه داره.
وقتی فکر میکنم قراره امروز چه کاریو انجام بدم حالم عوض میشه و یه حالت تنفر ایجاد میشه که کل اون روز رو خسته ام میکنه.
ریشامو نزدم و اصلاح نکردم خودمو و زیاد علاقه ندارم به این کار و راستش کم کم داره ازش خوشم میاد ولی من اینشکلی نبودم
نمیدونم این تغییراتی که داره به وجود میاد ناشی از چیه و قراره بعدش آدم بده باشم یا خوبه ولی همچنان میخوام زود تموم شه و نتیجه این
تغییرات رو زودتر ببینم و از این حالت در بیام.
"امکان داره همه مسخره ت کنن ؛ کمن اونایی که تورو تشویقت کنن" علی اوج - پازل
این تشویق نکردنها آدمو کور میکنه و از انجام کاری که شاید یه زمانی اهمیت زیادی میدادم بهش جلوگیری میکنه.
الانم که دیگه خودمم نمیدونم چیو دوست دارم چیو نه و یه سردرد عجیبی میاد توی سرم و شبا با خوشحالیه این که امشبم با هندزفری موزیک گوش میکنم ، میخوابم
دست کم روزام تکراریه مثل این که یه سریال رو بار ها و بار ها ببینی و بفهمی توی فلان ساعت چه اتفاقی میافته و به امید ایجاد تغییرات حتی اندک
- شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۳۱ ب.ظ
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.